English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7373 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
liabilities and assets U بدهی و دارایی
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
the d. of a debt U پرداخت بدهی
liquidation U پرداخت بدهی
solvency U توانایی پرداخت بدهی
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
monetization U پرداخت نقدی بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
default U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
defaults U عدم پرداخت بدهی
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
assessed value U ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
res ipsa loquitur U این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
point of sale U محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
toll traverse U وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
date of grace U مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
moonlight fliting U گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
promotion money U دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
wharfage U وجهی که برای استفاده ازبارانداز پرداخت میشود حق باراندازی
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
lease U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
leases U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
financed U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
finance U رسته دارایی دارایی
financing U رسته دارایی دارایی
satisfactory <adj.> U بسنده
sufficing <adj.> U بسنده
enough U بسنده
sufficient U بسنده
good [sufficient] <adj.> U بسنده
adequate <adj.> U بسنده
sufficient <adj.> U بسنده
adequate U بسنده
acceptable <adj.> U بسنده
licenses U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
suffice U بسنده بودن
adequate stimulus U محرک بسنده
suffices U بسنده بودن
sufficing U بسنده بودن
sufficed U بسنده بودن
be sufficient U بسنده بودن
be enough U بسنده بودن
last [be enough] U بسنده بودن
reach U بسنده بودن
adequate U بسنده مناسب
suffice U بسنده بودن
be adequate U بسنده بودن
adequate U صلاحیت دار بسنده
enow U بسنده انقدرکه باید
possessive U ملکی
possessives U ملکی
manorial U ملکی
landed a U ملکی
agrarian U ملکی
jointure U مهریه ملکی
progress payment U پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
my <pron.> U مال من [ضمیر ملکی]
to a an astate U ملکی رابدست اوردن
genitive U ملکی مضاف الیهی
legal right toa property U حق قانونی نسبت به ملکی
to vest a property in any one U ملکی رابکسی واگذارکردن
land agent U دلال معاملات ملکی
realtors U دلال معاملات ملکی
realtor U دلال معاملات ملکی
interim financing U پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
estate in joint tenancy U در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
to vest a property in any one U ملکی را بتصرف کسی دراوردن
vest a property in someone U ملکی را به کسی واگذار کردن
to rack rent U حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
his U ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر
foreclose a mortgage U فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
usance U مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
melchizedek U > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
acrylic lacquer لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
sets of bill U نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
STT U نشانه تامین اتصال امن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت برای اینترنت میدهد
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage U کسری پرداخت کسر پرداخت
fates U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
secure transaction technology U سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
at least U هیچ نباشد
to be on the safe side U باقی نباشد
unrepresentative U کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
warehousing system U روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
low priority work U کاری که مهم نباشد
not too expensive U خیلی گران نباشد.
For all we know he may be living . U از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
to not give a stuff about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
The shell does not always contain a pearl. <proverb> U همیشه در صدف گوهر نباشد .
to not give a hoot in hell for something U برایشان اصلا مهم نباشد.
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a toss about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
estate at will U در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
right out <idiom> U به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
Just sign here and leave at that . U اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
null U لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
rigid U یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
illegal U دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
If anything ,it is more expensive. U اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
no man's land U سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
poll degree U درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
tenancy in common U حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
tenant by sufference U هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
She is forty if a day . U چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
gentelmen's agreement U کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
figures U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
figuring U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
estates U دارایی
estate U دارایی
fortune U دارایی
fortunes U دارایی
wealth U دارایی
property U دارایی
financing U دارایی
portfolios U دارایی
holding U دارایی
portfolio U دارایی
possession U دارایی
purses U دارایی
means U دارایی
financed U دارایی
finance U دارایی
finances U دارایی
purse U دارایی
pursing U دارایی
asset U دارایی
pursed U دارایی
carnet U اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
debits U بدهی
due U بدهی
liabilities U بدهی
debiting U بدهی
debit U بدهی
debts U بدهی
debt U بدهی
indebtedness U بدهی
liability U بدهی
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com